جدول جو
جدول جو

معنی علم بر - جستجوی لغت در جدول جو

علم بر
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بمعنی علم بردار است. (آنندراج). حامل علم:
نی نی به روز عیدی و روز دعاش هست
کیخسرو آبدار و سکندر علم برش.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
علم بر
درفش بر آن که درفش را حمل کند حامل علم
تصویری از علم بر
تصویر علم بر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صنم بر
تصویر صنم بر
(پسرانه)
صنم (عربی) + بر (فارسی) مرکب از صنم (بت) + (آغوش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نرم بر
تصویر نرم بر
از ابزار نجاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالم ذر
تصویر عالم ذر
عالم خلقت که خداوند ابنای بشر را مانند ذرات از صلب آدم ابوالبشر به وجود آورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علف چر
تصویر علف چر
زمینی که محصولات باقی مانده در آن به مصرف چرا می رسد، پولی که دامدار در برابر چرای دام به صاحب زمین دارای آب و علف می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علمدار
تصویر علمدار
کسی که در میان سپاه علم را به دست می گیرد، پرچم دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیم بر
تصویر سیم بر
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیمین بر
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کلم با برگ های پهن و پیچیده به هم که به صورت خام و پخته مصرف می شود، کلم پیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم صبح
تصویر علم صبح
کنایه از روشنایی صبح
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای شبیه داس که بر پایه ای چوبی نصب می کنند و با آن دسته های یونجه یا علف دیگر را به تکه های کوچک برش می دهند و در توبره یا آخور چهارپایان می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لُ)
امیر علی لر، ابن بدر بن شجاع الدین خورشید بن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بود که از 580تا 621 هجری قمری حکومت کرد. این امیر علی نوۀ شجاع الدین بود و چون پدرش بدر به توطئۀ سیف الدین رستم کشته شده بود، او نیز به کمک شرف الدین ابوبکر برادر سیف الدین، سیف الدین رستم را به قتل رساند و شرف الدین به جای وی نشست. اما امیرعلی بعد از مدتی به دست عزالدین گرشاسف برادر سیف الدین رستم و شرف الدین ابوبکر کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 11هزارگزی جنوب ماهیدشت و 4هزارگزی جنوب خزل. ناحیه ای است واقع در دامنۀ سردسیر و 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد و در تابستان از خزل اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ بُ)
ابزاری است از نوع داس، که در طویله بوسیلۀ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. ارۀ کمان شکل که بر پایه ای نصب کنند و بدان دسته های یونجه و علف را به قطعات کوچک برند و به ستور دهند
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ بِ سَ)
بمزاح یا تحقیر، کنایه از معمم. آخوند. دستاربند. مندیل بند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
حمل علم. نقل علم از جائی به جای دیگر، رجوع به علم بستن شود. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ ر ر)
ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی. عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هجری قمری در راه مکه درگذشت. او را مجموعۀ شعر و نثری است. (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاّمل ص 443)
ابن محمد حرعاملی کرکی. نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 ه. ق. درگذشت. او را مجموعۀ اشعاری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از فواید الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُرر)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی. ادیب و مورخ (1229- 1269 هجری قمری) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت. او راست: 1- تراجم رجال جبل عامل. 2- مهذب الاقوال فی التاریخ. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 35 ص 53). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 283 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
ستمکش. قبول کننده ظلم. پذیرندۀ جور:
نباشد هیچ بیگانه ستمگر
نباشد هیچ آزاده ستم بر.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ تَ رَ)
یعنی ندانستی ؟ (از ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل). آیا ندیدی ؟ آغاز سورۀ فیل از قرآن کریم است: اء لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل. (قرآن 1/105)
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
موضعی است بر کوهی به قم. (تاریخ قم ص 67)
لغت نامه دهخدا
(رْ)
خوی بره. داروئی که عرق باز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیم بر
تصویر نیم بر
(کشتی) فنی است از فنون کشتی: (تلخ و تند است از چشمت نظری میخواهد آسمان از نگهت نیم پری میخواهد) (گل کشتی. توبا. 407)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم باز
تصویر علم باز
کسی که علم را در تکایا بر پیشانی و زنخ و دندان نگاه می داشت
فرهنگ لغت هوشیار
آن که درفش و بیرق بخشد، قسمت و حصه ای از غنایم که به سپاهیانی که در زیر علم حاضر بوده اند می دادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم جفر
تصویر علم جفر
دانش نهانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علمدار
تصویر علمدار
کسی که در میان سپاه علم و رایت در دست وی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
چرک، چرا گاه چرنده علف علفخوار، مقداری علف که جهت دسته ای از ستور صرف شود: علف چر مالهای ما روزی یک خروار است، زمینی پر غلف که گاو و گوسفند و جز آن - ها در آن چرند مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمل بد
تصویر عمل بد
بد کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستم بر
تصویر ستم بر
ستمکش، پذیرنده جور
فرهنگ لغت هوشیار
داره دهره ابزاریست از نوع داس کمانی شکل که در طویله به وسیله آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم بردن
تصویر علم بردن
نقل علم از جائی به جای دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم طب
تصویر علم طب
دانش پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علف چر
تصویر علف چر
((~. چَ))
علف خوار، مقداری علف که جهت دسته ای از ستور صرف شود، مرتع
فرهنگ فارسی معین
پلیکان، مرغ سقااین نام به خاطر زائده ی پوستی زیر منقار
فرهنگ گویش مازندرانی